"رفتن"

چه فعل دردناکی !!!
اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 

دوباره نگاه کنم 
و رفتن .
چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی 

از آدمی که تو را نمیخواد
یه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادت
اون وقت رفتنت غوغا میکنه 
رفتن 
وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری

جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی

گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاشته ایی

و رفتن

چه فعل قوی ای.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها